چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات: نقرۀ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش). و رجوع به چکش و چکش زدن شود
چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات: نقرۀ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش). و رجوع به چکش و چکش زدن شود
در اصطلاح عامیانه، پرداختن به کارهای پست و کم درآمد. فروختن خوراکیهاو تنقلات ارزان و خوارمایه، مانند لبوفروشی، آب آلوفروشی آب زرشک فروشی و غیره. (از فرهنگ لغات عامیانه)
در اصطلاح عامیانه، پرداختن به کارهای پست و کم درآمد. فروختن خوراکیهاو تنقلات ارزان و خوارمایه، مانند لبوفروشی، آب آلوفروشی آب زرشک فروشی و غیره. (از فرهنگ لغات عامیانه)
سخن بیهوده و بیمعنی گفتن. (ناظم الاطباء). حرف بی صرفه و محل گفتن. (برهان) ، کارشکنی کردن. (برهان) ، بی آبرو کردن و شرمنده کردن. (ناظم الاطباء). بی عزت کردن، شکست دادن به طعن. (برهان). کنایه از شکستن به طعن دیگری را. (انجمن آرا) (آنندراج) : نه آن ترکم که من تازی ندانم شکن کاری و طنازی ندانم. نظامی. ، متهم کردن. (ناظم الاطباء)
سخن بیهوده و بیمعنی گفتن. (ناظم الاطباء). حرف بی صرفه و محل گفتن. (برهان) ، کارشکنی کردن. (برهان) ، بی آبرو کردن و شرمنده کردن. (ناظم الاطباء). بی عزت کردن، شکست دادن به طعن. (برهان). کنایه از شکستن به طعن دیگری را. (انجمن آرا) (آنندراج) : نه آن ترکم که من تازی ندانم شکن کاری و طنازی ندانم. نظامی. ، متهم کردن. (ناظم الاطباء)
کنایه از ظلم و شوخی. (آنندراج) (غیاث) : در سیه کاری چو شب روی سپیدآرم چوصبح پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من. خاقانی. آتش ارچه سرخ روی است از شرر تو ز فعل او سیه کاری نگر. مولوی. چند بتوان ساخت موی خویش چون قیر از خضاب چون نمیگردد جوان دل زین سیه کاری چه سود. صائب. رجوع به سیاه کاری شود
کنایه از ظلم و شوخی. (آنندراج) (غیاث) : در سیه کاری چو شب روی سپیدآرم چوصبح پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من. خاقانی. آتش ارچه سرخ روی است از شرر تو ز فعل او سیه کاری نگر. مولوی. چند بتوان ساخت موی خویش چون قیر از خضاب چون نمیگردد جوان دل زین سیه کاری چه سود. صائب. رجوع به سیاه کاری شود